شخصیت جنایتکاران و بزهکاران چگونه است؟ چه عواملی سبب شکل گیری شخصیت یک جنایتکار می شوند؟ زندگی و کودکی او چگونه بوده است و چه عواملی شخصیت مجرمانه او را شکل داده اند؟ چگونه می توان به ذهنیت و شخصیت پیچیده مجرمان و بزهکاران پی برد؟ این پرسش ها ممکن است در اولین گام خاطره فیلم ها و سریال های جنایی را در ذهن شما تداعی کند. هرکول پوآرو یا خانم مارپل کسانی هستند که کوششی در جهت شناخت شخصیت مجرمان و جنایتکاران و علل و انگیزه آنها و سپس یافتن سرنخی برای یافتن مجرمان کرده اند.
اگر به این مسائل علاقمندید، پس روانشناسی جنایی می تواند برای شما رشته جذابی باشد. روانشناسی مطالعه علمی رفتار و فرآیندهای روانی است. این رشته با تلفیق دو دانش فیزیولوژی و فلسفه شکل گرفته است. امروز با پیشرفت دانش روانشناسی این رشته در بسیاری از زمینه ها و حوزه ها وارد شده است. در کنار روانشناسی ورزش، روانشناسی صنعتی و سازمانی و روانشناسی مدیریت از شاخه های متعدد دیگر این دانش می توان به دانش روانشناسی جنایی اشاره کرد که به عوامل روانی مربوط به جرم و بزهکاری می پردازد. در روانشناسی جنایی شخصیت بزهکاران و نیز روشهای بازاجتماعی شدن آنان و بررسی نقش محیط بر رفتار مجرمانه آنان به طور علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. در این مطلب با نگاهی به روانشناسی جنایی، اشاره ای به تئودور باندی از مخوف ترین جنایتکاران تاریخ خواهیم داشت.
با روانشناسی جنایی می توان با پی بردن به علل و عواملی که در ایجاد شخصیت جرم و عمل مجرمانه نقش داشته اند، از تکرار رفتار مجرمانه و بزهکارانه جلوگیری کرد. این دانش به عنوان یکی از شاخه های روانشناسی در شناخت و تحلیل و شکل گیری شخصیت جنایتکاران و مجرمان نقش بسزایی داشته است. با پی بردن به علل و ریشه های شکل گیری شخصیت بزهکار می توان عواملی در اجتماع را که شخصیت را به سمت بزه و جرم و جنایت سوق می دهد، برطرف کرده تا بزهکاری و جنایت به پایین ترین سطح خود رسد. اهمیت این دانش از بعد دیگری نیز قابل بررسی است. شناخت شخصّیت مجرمان و بزهکاران، نقش مهمی در محاکم قضائی داشته و بر آن اثر دارد. قاضی کیفری لازم می داند که نگاهی جامع به شخصیت یک مجرم و بزهکار داشته باشد تا بتواند حکمی مناسب پرونده و فرد و عمل مجرمانه در نظر گیرد.
چه عواملی شخصیت بزهکاران و جنایتکاران را شکل می دهند؟
شخصیت بزهکاران را چگونه می توان تعریف کرد؟ پاسخ به این سوال مشکل است. بزهکاران و مجرمان نیز در نگاه اول مانند بقیه انسان ها به نظر می رسند و تفکیک آنها از افراد عادی مشکل است. به طور خاص نمی توان تمایزی بین شخصیت یک فرد بزهکار و مجرم و افراد عادی جامعه در نظر داشت. اما می توان به ویژگی هایی اشاره داشت که در بیشتر افراد بزهکار و مجرم به فراوانی یافت می شود. ماجراجویی زیاد و استقبال از خطر کردن، نسبت به عمل مجرمانه بی پروا بودن، پرخاشگری و میل به نشان دادن قدرت و زورگویی، آزار و اذیت دیگران، گرایش به تخریب و آسیب رساندن به افراد و اجتماع و دیگر ویژگی های مشابه در شخصیت مجرمان و بزهکاران دیده می شود. سبب ساز شکل گیری چنین ویژگی هایی در شخصیت یک فرد مجرم عوامل مختلفی است. این عوامل دامنه وسیعی از جمله عوامل ژنتیکی و وراثتی، شرایط خانواده، جامعه و شرایط اقتصادی را در بر می گیرد. توجه به عوامل شکل دهنده در شخصیت مجرمانه می تواند از این جهت مهم باشد که با بهبود موارد یاد شده می توان از شکل گیری شخصیت بزهکار جلوگیری کرد. شخصیت های بزهکار می توانند آسیب های زیادی به اجتماع، اعتماد و افکار عمومی بزنند. آسیب هایی که می توانند در خاطره یک جامعه پایدار باشد. برای مثال می توان به تئودور باندی جنایتکار مخوف آمریکایی اشاره داشت. با نگاهی به تاریخچه زندگی او می توان ویژگی های شخصیتی و نقش عوامل شکل دهنده شخصیت مجرمانه را در او یافت.
تئودور باندی
ئودور باندی در نوامبر ۱۹۴۶ به دنیا آمد. مادرش النور لوییز کاول بود و هویت پدرش هرگز با قطعیت روشن نشد. باندی در سالهای آغازین کودکی در چند مورد معدود رفتارهای غیرعادی نشان داده بود. در سه سالگی او دور تا دور تخت خالهاش را با چاقوهای آشپزخانه پر کرده بود وقتی جولیا از خواب بعد از ظهرش بلند شد تد را دید که با لبخند به او نگاه میکند. باندی در توصیف دوران نوجوانیش میگوید که تنهایی انتخاب او بود، او توضیح میدهد درک نیاز و توان سایرین در ایجاد روابط انسانی برایش ممکن نبودهاست. او خودش را فاقد آن حس طبیعی میدانست که برای ایجاد پیوند دوستی ضروری است. تا ۱۸ سالگی او حداقل دو بار به ظن اقدام به سرقت و نیز ماشین دزدی دستگیر شده بود. او یک قاتل و متجاوز سریالی بوده است که در آمریکا به دهها زن حمله کرد و تعداد زیادی از آنها را به قتل رساند. گفته شده که جنایات او پیش از این تاریخ آغاز شده و موارد بیشتری را در بر می گرفته است. او یک دهه هر گونه قتل را انکار می کرد و تنها نزدیک به اعدامش به قتل بیش از ۳۰ زن جوان بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ اعتراف کرد. باندی در آغاز با اتهام اقدام به حمله و آدم ربایی بازداشت شد. او پس از بازداشت ها و اتهام به قتل طی دو نقشه فرار به طور استادانه ای فرار کرد و به سرقت و قتل های بیشتری پرداخت.
تد باندی مردی خوش قیافه و موجه بوده است. او را به عنوان فردی که دارای شخصیتی کاریزماتیک است، توصیف کرده اند. همین ویژگی ها به او در جلب اعتماد قربانیانش کمک میکرد. در موارد بسیاری او در مکانهای عمومی در قالب کسی که آسیب دیده یا معلولیت دارد به زنان نزدیک میشد و از آنها برای انجام کاری کمک میخواست. او از این حربه برای کشاندن آنها به یک مکان خلوت استفاده میکرد. در مواردی نیز او در قالب پلیس یا مأمور آتشنشانی ظاهر میشد و از قدرت قانونی جعلیش برای همراه کردن قربانی استفاده میکرد. تئودور باندی مانند اکثر جنایت کاران بارها به محل انجام جنایت باز میگشت و هر بار ساعتها به آراستن جسد و معاشقه با آن مشغول میشد. این ملاقات با اجسادِ در حال پوسیدن تا زمانی ادامه مییافت که تعفن جسد یا حمله حیوانات وحشی نزدیکی بیشتر با آن را غیرممکن میساخت. او حداقل ۱۲ قربانی را سر بریده بود و در مواردی سر بریده را برای مدتی به عنوان یادگاری در آپارتمانش نگه داشته بود. در موارد معدودی باندی نیمه شب به خانه قربانی وارد میشد و با ضربههای کشنده زنان را در خواب میکشت.
او در توصیف اعمال مجرمانه اش گفته بود: “وقتی یه مدت بگذره کشتن جرمی نیست که از روی شهوت یا خشم مرتکب میشی… کشتن تبدیل میشه به دار و ندارت. اونا بخشی از تو هستن، قربانیان تبدیل به بخشی از وجودت میشن، و شما دو نفر برای همیشه یکی میشین… و زمینی که اونها رو، روش کشتی یا اونها رو اونجا رها کردی برات مقدس میشه و مجبور میشی همیشه بهش برگردی …”.
باندی همچنین به صورت غیرعادی منظم و حسابگر بود. او با استفاده از دانش گسترده اش در زمینه روند اجرای قانون توانست برای چند سال از شناسایی و دستگیر شدن پرهیز کند. محل وقوع جرائم او در محدوده جغرافیایی وسیعی پراکنده بودند. قبل از اینکه گروههای تحقیق مختلف به این نتیجه برسند که هدف همه تحقیقات یک نفر است، تعداد قربانیان او به بیست نفر رسیده بود. شیوهای که برای کشتن استفاده میکرد بی صدا بود و با ابزارهایی معمولی اجرا میشد که در هر خانهای یافت میشود. او یا قربانیان را خفه میکرد یا با چند ضربه به سر آنها را از پای در میآورد. او سلاح گرم را به سبب ایجاد صدا و شواهدی که از آن باقی میماند نمیپسندید. باندی را میتوان محققی موشکاف توصیف کرد که محیط اطرافش را تا ریزترین جزئیات میکاوید تا مکان مناسب برای آدم ربایی و همچنین پنهان کردن اجساد را بیابد. مهارت او در به جا گذاشتن حداقل شواهد فیزیکی غیرعادی بود. اثر انگشت او در هیچ یک از صحنههای وقوع جرم پیدا نشد. هیچ مدرک فیزیکی غیرقابل انکار دیگری هم دال بر حضور او در صحنه جنایت نبود. با تکیه بر همین امر او چندین سال بر بی گناهیش اصرار ورزید.
او تقریباً قادر بود در هر لحظهای که اراده کند، شکل جدیدی به خود بگیرد. در اوایل تحقیقات پلیس میدید که نشان دادن عکس او به شاهدها بیفایده است، او در هر عکس شکل متفاوتی داشت. استوارت هانسون قاضی پرونده دارونچ، تجربه شخصی از برخورد با باندی را این چنین شرح میدهد: “حس صورت باندی قادر بود چنان تمام چهره او را دگرگون کند که برخی موارد نمیتوانستی مطمئن باشی که با همان شخص رو به رو هستی.” باندی آگاهانه از این قابلیت غیرعادی استفاده میکرد. او برای دگرگون کردن چهرهاش در مواقع ضروری، تغییرات مختصری در ته ریش یا مدل موهایش میداد. باندی یک خال سیاهروی گردنش داشت او این علامت مشخصه را به سادگی با پوشیدن لباسهای یقه اسکی پنهان میکرد. حتی شناسایی فولکس واگن او هم غیرممکن به نظرمی رسید. شاهدان مختلف رنگ ماشین او را طیفی از رنگهای متالیک یا غیرمتالیکِ قهوهای سیر، قهوهای روشن، قهوهای سوخته یا برنزی توصیف کرده بودند.
بررسی شخصیت او و تکرار عمل مجرمانه که نوعی لذت را برای او در پی داشت و عدم پشیمانی از کارهای صورت گرفته اش او را در زمره اختلال شخصیت ضد اجتماعی قرار می دهد. اختلال شخصیتی که اغلب جنایتکارانی که در بیشتر موارد باهوش بوده و وجدان و حس همدردی در آنها شکل نگرفته است، داشتند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آنها مختل بودن حوزههای بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده میشود. دروغگویی، فرار از مدرسه، فرار از خانه، دزدی، دعوا، سوء مصرف مواد و اعمال غیرقانونی، تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشتهاند و این موارد اغلب در تئودور باندی نیز وجود داشته است.
بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بالینگران جنس مخالف خود را اغلب تحت تأثیر جنبههای مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار میدهند، اما به چشم بالینگران جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمیدهند و این مغایرتی واضح با وضعیت آنها دارد، هر چند تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی مربوط به مسایل جسمی در آنها شایع است. توضیحاتی که آنها خود در مورد رفتار ضد اجتماعیشان میدهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بیفکری و بیتوجهی انجام شدهاست. با این حال در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمیشود؛ حتی آنها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار میدهند. آنها بسیار فریبکارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را میدزدند و آنها را به دام مشارکت در طرحهای خود میاندازند. موردی که در تئودور باندی به طور مشهودی وجود داشته است.
بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ وقت راست نمیگویند و هرگز نمیشود به آنها اعتماد کرد که وظیفهای را درست انجام دهند یا اساساً به هیچیک از ملاکهای متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالیگری جنسی، همسر آزاری، کودک آزاری، و رانندگی در حین مستی، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمیشوند، یعنی انگار که اصلاً وجدان ندارند.
مسئله عدم احساس گناه و اضطراب در اختلاش شخصیت اجتماعی زمانی جالب می شود که این جمله تئودور باندی را به یاد آوریم:
“احساس گناه واقعاً هیچ مشکلی رو حل نمیکنه… اذیتت میکنه… فکر کنم، من موقعیت حسادت برانگیزی دارم، اینکه مجبور نیستم با حس گناه سر و کله بزنم. هیچ دلیلی وجود نداره که اینکار رو بکنم.” وضعیت روانی باندی با عناوین دیگری نیز توصیف شدهاست. خودشیفتگی، ضعف قدرت داوری، رفتارهای کنترلکننده و گمراهکننده که می توانند از ویژگی های اختلال شخصیت ضد اجتماعی باشند.
آن چه ما را به شناخت شخصیت و اختلال یا اختلال های او رساند، می تواند در ارزیابی ریشه های شکل گیری چنین شخصیتی و برطرف کردن آنها در جامعه برای از بین رفتن عمل مجرمانه یاری رساند. آن چیزی که روانشناسی جنایی در پی آن است.